اصلاح طلبان دولتی به دست و پا افتاده اند. فکر نمیکردند اوضاع به این شکل پیش برود. بر این تصور بودند که به سازشی با جناح راست میرسند و دوباره قدرت از دست داده را بدست میاورند. اما اوضاع کاملا از دستشان خارج شده است. مشکل این جریان اینست که متوهم است. اینها هم نفرت و بیزاری مردم از رژیم اسلامی و خواست و عزم شان برای سرنگونی را دست کم گرفتند و هم ظرفیت جریان راست را در سرکوب و کشتار. حالا از اینجا مانده و از آنجا رانده شده اند .
چه گذشت؟
پیش از مضحکه انتخابات٬ ابتدا خاتمی جلو آمد٬ با این حساب که ۴ سال احمدی نژاد مردم را چنان به مرگ گرفته است که میلیونی به تب خاتمی رضایت میدهند. پیش خود حساب کرده بود که مردم بر مبنای ضرب المثل "لنگه کفش کهنه در بیابان غنیمت است" در این برهوت بی آلترناتیوی٬ برای خلاصی از ۴ سال دیگر تحمل حماقت و بلاهت جنایتکارانه محض یک تیر خلاص زن٬ پای صندوق ها میروند و او را دوباره از صندوق در میاورند؛ همان مردمی که در اواخر ریاست جمهوری اش دو خرداد را دفن کردند٬ در دانشگاه به استیضاح و استهزایش گرفتند٬ بطوری که از کوره در رفت٬ تبسم را قورت داد و با فریاد دانشجویان را تهدید کرد که همان بلایی که سر سازمان "پیکار" آوردند سر آنها هم خواهند آورد. میخواست گذشته را تکرار کند. پیش خود فکر میکرد که یکبار به یمن "نه" به ناطق نوری رئیس جمهور شد٬ این بار هم "نه" به احمدی نژاد او را رئیس جمهور خواهد کرد.
اما جناح اصلاح طلب با یک حساب دو دو تا چهار تا خنجری از پشت به خاتمی زد و موسوی را جلو انداخت. بنظر خودشان زبلی کردند و به جناح خامنه ای – احمدی نژاد رو دستی زدند. موسوی هر چه باشد در حساس ترین شرایط یار وفادار جمهوری اسلامی و غلام حلقه بگوش "امام" بوده است. در زمان قتل عام بیش از صد هزار جوان در زندان های مخوف اسلامی در دهه ۶۰ نخست وزیر بود. در زمانی که پسر بچه ها را با یک کلید دو زاری "بهشت" به دور گردن٬ روی مین های جبهه جنگ با عراق میفرستادند٬ ایشان راس دولت بود. پرونده اش "پاک پاک" است. از این اسلامی تر و وفادارتر در خط اصلاح طلبان دولتی نمیتوان یافت .
موسوی به امید دل و چراغ خانه بی نور اصلاح طلبان دولتی بدل شد. از نظر استراتژیسین های این جناح٬ کارنامه اش برای راست برنده بود. مشکلش مردم بود. احتیاج به کمی کاریزمای مد روزی داشت تا جوانان و زنان هم به او تمایل نشان دهند. این بود که خانم زهرا رهنورد را علم کردند. ایشان مد روز و دمدگی اسلامی را با یک بلوز جین و یک چادر کرپ سیاه با هم آمیخت و برای چاشنی ملی یک روسری گلدار ترکمن هم زیر چادر سیاه بر سر کرد و دست در دست همسر کوشید تصویر میشل اوبامای اسلامی برای خود بتراشد. از قرار آقا شازده های هاشمی رفسنجانی نیز که در "بیزینس" ید طولایی دارند و آنقدر چاپیده اند که در میان پولدار ترین های دنیا قرار گرفته اند، یک ابتکار اسلامی باب روز زدند. رنگ سبز اسلامی را به اشکال روز درون کمپین انتخاباتی بردند. میگویند میلیون ها خرج این پارچه های سبز کرده اند. راستش مدیر کمپین انتخاباتی باراک اوباما و هیلاری کلینتون هم نمیتوانستند اینقدر ابتکار بزنند. تبدیل سبز کپک زده محمدی – اسلامی به یک کالای روز واقعا که جایزه نوبل لازم دارد .
اما زمانی که دو سه روز پیش از رای گیری صدها هزار نفر، بخصوص جوانان به خیابان آمدند٬ هر دو جناح شوکه شدند. لاک ناخن سبز٬ رنگ موی سبز٬ ماتیک سبز٬ و صورت های رنگ شده سبز دیگر جزء برنامه نبود. ریخت و قیافه های این دختران جوان که رنگ سبز را مطابق مد روز استفاده کرده بودند٬ استخوان های محمد و علی و حسن و حسین و تمام خاندان امامان شیعه را در قبر به لرزه میاندازد. این لرزه عینا٬ همچون واکنش زنجیره ای، در اندام خامنه ای٬ احمدی نژاد و سپاه پاسداران رعشه مرگ انداخت. اگر تا آن روز هم مطمئن نبودند که تقلب بکنند یا نکنند٬ یا چقدر تقلب کنند و داشتند تسبیح میانداختند و استخاره میکردند٬ این تظاهرات کار را یکسره کرد. سپاه اطلاعیه داد و تهدید کرد که جلوی هر تحرک سرنگونی طلبانه خواهد ایستاد. نقشه ریختند که چنان تقلبی کنند که راه بازگشت را برای خودشان هم ببندند. پل ها را کاملا پشت سر خراب کنند. اتفاقات پس از آن هم که دیگر شهره خاص و عام است .
اینکه نوارهای سبز به سالن های مد ایتالیا و فرانسه راه پیدا کرد٬ از تصدق سر آقای موسوی و خانم رهنورد نبود. نسل جوان مدرن آزادیخواه ایران چنان الگوهای مبتکرانه ای از اعتراض٬ سرپیچی و استقامت عرضه کرده است که تداعی شدن با آن امروز بازار هر عطاری را هم گرم میکند. تضاد میان عهد عتیق و مدرنیسم٬ میان سرکوب و آزادیخواهی٬ حاکمیت مذهبی و سکولاریسم٬ قیود تنگ مذهبی و خلاصی فرهنگی٬ میان آپارتاید جنسی و حجاب اسلامی با آزادیخواهی و اعتماد به نفس زنان٬ تمام دنیا را بهت زده کرده است. تابستان داغ و پرتحول امسال تمام این تضادها را با برجستگی ویژه ای در مقابل انظار جهانی گذاشت. تمام فریادهای دروغین و فریبکارانه ی "علمای" اصلاح طلب دولتی، دپارتمان های "اورینتال" دانشگاه های غربی و رسانه های جیره خوار بین المللی مبنی بر اینکه "جامعه ایران اسلامی است" پوچ شد و به هوا رفت.
اینجا بود که نه فقط جناح راست، بلکه اصلاح طلبان دولتی هم به هراس افتادند. این شرایط دیگر قابل کنترل نیست. سیل خروشانی به راه افتاده است که با هیچ طرح و استراتژی ای نمیشود بندش آورد. آنها باران خواسته بودند ولی سیل دریافت کردند. باید انصاف داد٬ موقعیت شان سخت و پیچیده بود. اگر در مقابل یورش خونین و ضد بشری رژیم مقاومت نمیکردند که دیگر آبرویی برایشان باقی نمیماند. هر چه داشتند از دست میدادند. برای معامله و چانه زنی با راست هم شده باید کمی ژست مقاومت میگرفتند. موسوی از تمام شان واقع بین تر است. وی از همان روز اول نه بر مقاومت٬ بلکه بر سازش پای فشرد. از همان روز اول هی به مردم گفت که شعار ندهید٬ سکوت کنید٬ "جمهوری اسلامی نه یک کلمه کمتر نه یک کلمه بیشتر" قانون اساسی جمهوری اسلامی و لاغیر... حالا هم به مردم گفته است در روز ۱۳ آبان از دادن شعارهای رادیکال خودداری کنند و با آنها اتمام حجت کرده است .
این "نکنید" ها و "نگویید" ها به فرمانده موسوی ختم نمیشود. آجودان هایش هم در داخل و خارج به راه افتاده اند تا دم مبارزه مردم را قیچی کنند. خانم اعظم طالقانی هم به حرف آمده است. به مردم تشر زده که جمهوری اسلامی تنها گزینه است و شعارهای دیگر را باید به دور بریزند.* آقای عطاالله مهاجرانی وزیر سابق فرهنگ و ارشاد هم در خارج به همین ماموریت مشغول شده است. ایشان اخیرا در یک سخنرانی در واشنگتن آب پاکی را بر روی دستان مشتاقان تغییر در ایران ریخته است. این صحبت ها چنان آب سردی بر سر حاضرین ریخته است که تعدادی از دست به قلم های جناح اپوزیسیون پرو رژیم نیز به فغان آمده اند. ایشان صریح و روشن گفته است :
"رنگ جنبش ما به همین سبزی است که رهبران ما در داخل کشور تعیین کردهاند و سبزتر از این هم نمیخواهیم و نباید بشود." و اضافه میکند که: "رهبران این جنبش آقایان میرحسین موسوی، مهدی کروبی و محمد خاتمی هستند و ما به هیچ رهبر دیگری ـ چه در داخل و چه در خارج ـ نیاز نداریم." و دیگر این که "جنبش سبز ما در پی باز پس گرفتن آرای ریخته شده به صندوقهای انتخابات اخیر است و لا غیر، و آنهایی که با این جنبش همراهاند نباید هیچ خواسته دیگری را بر این خواست بیفزایند و بار جنبش را سنگین کنند." ولی البته: "چون مقام رهبری بعد از اعتراضهای مردم نسبت به تقلب انتخاباتی مواضع سخت و تنبیهی گرفت و عدهای دستگیر و زندانی و شکنجه شدند و یا مورد آزار و اذیت و تجاوز قرار گرفتند، و ایشان هم حاضر به قبول مسئولیت و پاسخگویی نیست، پس ما خواستار تقلیل قدرت ایشان و یا حذف موقع و مقام ایشان هم هستیم." و "همه با هم مسیر این مبارزه صلح جویانه و مسالمتآمیز را با پرهیز جدی از هرگونه خشونت و درگیری با دولت و عوامل آن، هر چقدر که طول بکشد، ادامه میدهیم تا بالاخره مظلومیت ما ثابت بشود و دولت فعلی عقبنشینی بکند و کنار برود و دولتی صالح و عادل بر سر کار آید." و "تاکید میکنم که ما نباید بر این خواستهها چیز دیگری بیفزاییم و یا شعاری به جز شعارهایی که توسط رهبران جنبش تعیین میشود بدهیم." و دست آخر این که: "این را هم بدانید که ما به دنبال جدایی دین از حکومت که هیچ، به دنبال برقراری دموکراسی هم نیستیم چون دموکراسی در کشوری مثل کشور ما فعلا ـ حتی به روزگاران ـ قابل برقراری نیست." (تقی مختار٬ "مایوسم کردی خان دایی !")
این حرکت اصلاح طلبان دولتی قابل پیش بینی بود. آنها همیشه به صراحت اعلام کرده اند که در چهارچوب جمهوری اسلامی فعالیت میکنند. وفاداری خود به این رژیم را به هزار شکل نشان داده اند. تمام تلاش آنها حفظ این نظام است. اختلاف شان با جناح راست٬ بجز دعواهای رقابتی بر سر بچاپ بچاپ٬ یک اختلاف تاکتیکی است. اینها بر این نظر اند که سیاست قشری گری جناح راست موجب سرنگونی رژیم میشود. فکر میکنند که اگر ذراتی از تغییر و اصلاح را در ساختار این نظام وارد کنند٬ بهتر میشود جمهوری اسلامی را حفظ کرد. دعوای آنها بر سر چگونگی بقای رژیم است و لاغیر .
از نظر آنها دولت احمدی نژاد جمهوری اسلامی را به پای سقوط کشانده است. میخواهند یک تصویر "آبرومند تر"٬ پرو غرب تر و کمتر قشری از این نظام ارائه دهند. جناح دیگر اما میداند که هر ذره ای که کوتاه بیاید عمر رژیم را کوتاه تر میکند. میداند که مردم بر سر موسوی یا خاتمی متوقف نمیشوند٬ میداند که سیل خروشان جنبش آزادیخواهانه مردم از روی نعش کل نظام عبور خواهد کرد. این جوهر اختلافات دو جناح است. مساله اینجاست که هر دو جناح هم درست میگویند و هم اشتباه. زیرا مردم در کمین رژیم نشسته اند و از هر فرصتی برای به زیر کشیدن آن استفاده میکنند. رژیم راه فرار ندارد. مردم از آن بیزارند. از این رو است که ما جنگ این جناح ها را در سال ۱۳۷۶ "جنگ بازنده ها" نامیدیم .
این فقط جناح خامنه ای – احمدی نژاد نیست که در صورت سرنگونی جمهوری اسلامی شکست خورده و بازنده است. جناح اصلاح طلب دولتی نیز بدون جمهوری اسلامی هیچی آینده ای ندارد. اینها تا زمانی که این رژیم برقرار است٬ بازاری دارند. بدون این نظام٬ آنهایی که میخواهند اصلاحش کنند نیز رفتنی اند. وقتی رژیم اسلامی سرنگون شود، چه آنهایی که در داخل کشورند و چه آنهایی که در خارج اکنون تحت عنوان "علما" و محققین" اسلامی شغل های نان و آبدار گرفته اند، تمام بساط شان بهم میریزد.
لذا اکنون که سیل خروشان جنبش سرنگونی طلب مردم و مقاومت قهرمانانه آنها در مقابل این سرکوب خشن را می بینند، حالا که دریافته اند سلاح ارعاب کارآیی اش را از دست داده است، اکنون که رعشه در ارکان رژیم را در وجود خود احساس میکنند، متوجه شده اند که باید با تمام قوا به جنبش سرنگونی طلب مردم مهار بزنند. لاجرم علیرغم اینکه جناح راست به هیچ قیمت حاضر به سازش با آنها نیست٬ دوره افتاده اند و با تهدید و تشر به مردم به درگاه "رهبر" استغاثه برده اند و به این ترتیب دارند طلب مغفرت میکنند. غافل از اینکه این تابستان داغ سیاسی جامعه را وارد فاز نوینی کرده است. پل ها فقط میان دو جناح خراب نشده است٬ رژیم از بازگرداندن اوضاع به پیش از انتخابات عاجز است .
اینهمه میگیرد، شکنجه میکند٬ تجاوز میکند، میزند و میکشد، مردم خانه نشین نمیشوند. هر روز خانواده های زندانی های سیاسی در مقابل زندان اوین تجمع میکنند. علیرغم این فضای سرکوب و پلیسی٬ کارگران برای دریافت حق خود در شهر دست به راهپیمایی میزنند و مردم هم به آنها ملحق میشوند. از روز بازگشایی دانشگاه ها یک روز در میان شاهد تجمعات اعتراضی دانشجویی بوده ایم. برای اولین بار زندانیان درون یکی از خشن ترین زندان ها دست به شورش زده اند و حسابی خدمت پاسداران رسیده اند. حتی زمانی که رژیم تصمیم میگیرد یک زندانی باصطلاح عادی را "بجرم قتل" اعدام کند (البته این اعدام هم با هدف نسق گرفتن از مردم انجام میشود.) مادران داغدیده و تعداد دیگری از انسان های آزادیخواه برای آزادی جوان در پای دار، شب تا صبح در مقابل زندان تجمع میکنند. آیا این تصاویر هیچ ربطی به یک جامعه مرعوب شده و تسلیم شده دارد؟ بهیچوجه .
این تصاویر را هر دو جناح رژیم می بینند. از آن مجرب تر هستند که معنای این تصاویر را درک نکنند. میدانند که روزهای زندگی شان به شمارش افتاده است. به همین خاطر است که دارند میلیون میلیون برای روز مبادا از کشور پول خارج میکنند. اینها دارند تلاش میکنند که بهر شکل ممکن عمرشان را طولانی تر کنند. دارند دست و پای آخر را میزنند. یک جناح با چماق سرکوب و نشان دادن غایت شقاوت و خشونت٬ جناح دیگر با دسیسه مهار کردن جنبش سرنگونی مردم به نبرد آخرشان مشغول اند. هر دو جناح بازنده اند. هر دو جناح محکوم به شکست اند. جنبش مردم برای آزادی، برابری و رفاه متوقف نخواهد شد. مردم میدانند که حتی برای یک ذره آزادی٬ یک چکه برابری و یک قطره رفاه باید این رژیم را به زیر کشند و به زیر خواهند کشید.
*از مصاحبه اعظم طالقانی با ایرنا: "ما نباید به شعارهای عده ای محدود تحت عنوان استقلال آزادی جمهوری ایرانی توجه کنیم اصل و ملاک ما خواست اکثریت است. اکثریت ملت ایران در چارچوب قانون اساسی و در راستای حفظ و پاسداری از ارزش های نظام جمهوری اسلامی گام برمی دارند. ... کسانی که چنین شعارهایی را مطرح می کنند یا دیندار نیستند ویا اعتقادی به اسلام و مبانی دینی ما ندارند.... ۹٨ درصد ملت ایران به جمهوری اسلامی رای دادند اما باید نخبگان و کارشناسان با کنکاش و بررسی دریابند که چرا باید همین عده خاص و اقلیت چنین حرفهای نامتعارفی را بیان کنند باید مسئولان و دانشگاهیان جدا از غلط بودن چنین شعارهایی علت را شناسایی کنند؛ در یک جامعه پویا باید همه زوایای یک مسئله مورد بررسی قرار بگیرد." وی در خصوص حضور ۴۰ میلیون ایرانی در پای صندوق های رای گفت: "این حضور نشان داد که ملت ایران اول به اصل نظام و جمهوری اسلامی رای دادند و بعد نسبت به تعیین سرنوشت خود و اصلاح امور پافشاری می کنند. ... امیدوارم با اتخاد خط مشی صحیح و منطقی شاهد مستولی شدن آرامش و وحدت در فضای جامعه باشیم ."
در رابطه با نقد شعار "استقلال، آزادی، جمهوری ایرانی" رجوع کنید به مقالات آذر ماجدی٬ "آزادی، استقلال، جمهوری ایران استغفرالله! سبرها هم بوی الرحمن رژیم اسلامی را شنیده اند"، برای یک دنیای بهتر ۱۱۲ و سیاوش دانشور، " نه جمهوری اسلامی٬ نه جمهوری ایرانی، زنده باد جمهوری سوسیالیستی" برای یک دنیای بهتر ۱۱۴ و همچنین ویدئو بلاگ علی جوادی در رابطه با مصاحبه اعظم طالقاتی تحت عوان "فغان اصلاح طلبان سبز حکومتی ."